نگارش شرحی از جد بزرگوارم مرحوم حاج سید بابا کاریست بس سترگ گه از عهدهی انسانهای عادی چون حقیر برنمیآید، اما حالکه اتمام ویرایش کتابم مصادف شده با از سرگیری امور سایت، به سرم زد نذر سید بزرگوار، سطوری بنگارم، امید که اجر اخروی در پی داشته باشد .

با سالها تجربهی شعر و نویسندگی و نگارش کتب متعدد و آشنایی با تاریخ شفاهی سید بزرگوار و آگاهی مستمر از نقل قولات حاج صطفی قدیمی (متولی آستان و مدیر پروژهی ساخت حرم ایشان) پدرم، این افتخار را دارم که شرحی مختصر از این سید بزرگوار بنگارم .

آنچه از نقل قولات افراد مختلف میشنویم، بعضا ضدونقیض و دور از باورست، مثلا از شخصی شنیده بودم حاجسیدبابا به معیت حاجسیدمحمود و سید ثالثی، طبق خوابی که میبینند، از کشور عراق وارد ایران شدهاند و به روستای پری میآیند و مشهور است دختر خان وقت پری که نابینا بوده را شفا میدهد و جواز سکونت در این منطقه را کسب میکند. یا از شخص معتبرتری شنیدم که ایشان از استان خراسان مهاجرت کردهاند به روستای پری، حتی گروهی پا را هم فراتر گذاشته و اجداد ایشان را کُرد پنداشتهاند .

هر چه هست، شخص زندهای نمانده که ایشان را زیارت کرده باشد، و فرزندان ایشان سالها پیش به رحمت رفتهاند، بنابراین نه در پی این هستیم که سرگذشت دقیق ایشان را با اسناد معتبر جستوجو کنیم، نه میتوانیم، پیغمبر و امامان هم مثل افراد عادی زندگی میکردند، طعام تناول میکردند، همسر اختیار میکرده و فرزند میآوردند؛ اینها که جزئیات هستند، اهمیتی چندانی ندارد، آنچه حائز اهمیت است مسائلیست که باعث شده ایشان (حاج سید بابا) به شهرت منطقهای برسد .
از مهمترین ویژگیهای اشان، میتوان به کارهای خارقالعادهای اشاره داشت، که در اخبار واصله از گذشته چنین بر میآید که ین سابقا معجزه میگفتم اما با تحقیق محقق شد معجزه واژهای است که برای پیغمبران و امامان میشود و برای دیگران نمیتوان به کار برد، حاج شید بابا، طبق اسناد فراوان و شاهدهای راستگوی بیشمار، بیماران را شفا میداده است، نابینت رابینا، ناشنوا را شنواو بیماران لاعلاج را علاج میکرده است، حال چگونه این امور را انجام میداده است خدا میداند .
کان فسون اسم اعظم را که من بر کر و بر کور خواندم شد حسن
مولوی
حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم بسی علتییان را ز غم باز خریدیم
طبیبان الهیم ز کس مزد نخواهیم که ما پاکروانیم نه طماع و پلیدیم
مولوی